عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

مشخصات بلاگ

گاهی وقت ها،اتفاقی در زندگی پیش می آید که به ظاهر زندگیمون خیلی اثر نداره اما در باطن زندگیمون خیلی موثر است.من چیزی را یافتم که مطمئنم "اصل"هست."اصلی"که هر بار گذشتم از کنارش،اما باز رو به روی من ظاهر شد (این اصل را من کم کم و به ترتیب تعریف می کنم )

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

خواب آگاهی

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۹ ب.ظ

خواب آگاهی؟!!!اولش نمی شناختم این واژه رو،یک بار که به یک کتاب فروشی رفتم یک کتاب رو در قفسه کتاب های روان شناسی دیدم که اسمش این بود"خواب آگاهی"و"مانیتیسم شخصی".این کتاب کم کم به من حس خوبی داد چون درباره کابوس هایی نوشته بود که من زیاد می دیدم و راه برخورد باهاشون.خیلی وقت ها پیش می اومد که در حال خواب دیدن،سطح هوشیاریم عوض می شد و انگار کاملا بیدار می شدم اما هنوز رویا می دیدم و همین تغییر هوشیاری،یک خواب ساده رو برام تبدیل به کابوس می کرد چون مجبور بودم هی تقلا کنم که از نظر جسمی  و ذهنی هم بیدار شوم،نهایت تلاش من  گاهی به این تبدیل می شد که می تونستم چشمام رو باز کنم اما باز دوباره به خواب عمیق و همون رویا فرو می رفتم و دوباره تقلا برای بیداری جسمیم و ذهنیم و خارج شدن از رویا(البته این حالت با اصطلاح عمومی بختک و رویا بینی قبل از به خواب رفتن  و رویا بینی در موقع نزدیک بیدارشدن کامل فرق، داره).خواب آگاهی حالتی هست که خیلی ها تجربه می کنند،من در این کتاب خواندم که نباید ترسید و باید خواب رو با اراده خودمون پیش ببریم  چرا که این مثله کمک به "خودآگاهی"می کنه.بعد از خواندن این کتاب یادمه یک بار خواب دیدم که ته دریا هستم و می دونستم که دارم رویا می بینم سعی کردم که تقلا نکنم برای خارج شدن از اون رویا اما نتونستم به ترس از خفه شدنم غلبه کنم و بیدار شدم.در کل  واقعا خیلی وحشتناکه،من معمولا بعد کلی تلاش که نمی تونستم از این حالت خارج شوم شروع به فریاد زدن و کمک خواستن از مامانم می کردم و در نهایت که می دیدم اصلا نمی شه از رویا خارج بشوم شروع به قرآن خواندم می کردم (آگاهانه در فکرم)تا بتونم بیدار شم.یادمه یک بار که این حالت به من دست داد همش سعی می کردم درب اتاق رو باز کنم و خارج شوم،با باز کردن درب فکر می کردم موفق شدم اما باز می دیدم هنوز در رویا هستم و به تقلا نیاز دارم،درست یادمه اون بار که از اون حالت خارج شدم یکدفعه خیلی گریه ام گرفت چون این فکر به ذهنم اومد که مر گ هم همینه،آدم وقتی می میره، میره تو رویایی که نمی تونه دیگه ازش خارج شه و حتی اگر اون رویا،رویای بهشت هم باشه خیلی ترسناکه،ولی تو همین حالت یاد کتابی افتادم که چند سال قبل خونده بودم"جهان هالوگرافیک"در این کتاب نوشته بود طی تحقیقاتی که انجام دادن بعضی از آدم هایی که به کما یا مرگ رفته بودند ولی بعدش زنده موندن،گفته بودن که با دو چیز تماس داشتن"عشق"و "آگاهی"اما به صورت های مختلف مثلا برخی آگاهی رو مثل کتاب خونه تجربه کرده بودن و برخی عشق رو به صورت نور یا فرشته....ولی یک چیز جالبی بود که برخی عشق و آگاهی رو بدون هیچ شکل خاصی تجربه کرده بودند(انگار یک امیدی به دلم افتاد،درست از اون موقع تصمیم گرفتم که بتونم مرگ رو با هیچ رویایی تجربه کنم نه بهشت نه بوی خوب نه نهی و منکر نه دیدن فرشته ها و نور و نه تصویر انسان های پاک،و نهایت تجربه ام همون باشه که یک بار برام رخ داد یگانگی با ذات اصیل).الان به یک چیز ی که یک بار برام یک کسی  تعریف کرد دارم فکر می کنم و اون هم این بود که بعد از دفن کردن پدرش وقتی همه از مزار رفتن،٧بار از قبر دور شدن و به سمت قبر برگشتن گفتن:نترس و ما هستیم،اگرچه این تنها یک سنت برای اونا هست ولی به نظرم کار قشنگیه،چون واقعا می تونه ترس مرده  رو کم تر کنه یا اینکه بعضی ها تا غروب سر قبر می موند،به نظرم باز این هم درسته...البته این رو فقط با توجه به تجربه شخصیم می گم چون این رویاها هرچی باشه خیلی وحشتناکه...

  • Nirvana Atela

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی