عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

مشخصات بلاگ

گاهی وقت ها،اتفاقی در زندگی پیش می آید که به ظاهر زندگیمون خیلی اثر نداره اما در باطن زندگیمون خیلی موثر است.من چیزی را یافتم که مطمئنم "اصل"هست."اصلی"که هر بار گذشتم از کنارش،اما باز رو به روی من ظاهر شد (این اصل را من کم کم و به ترتیب تعریف می کنم )

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

به احتمال بالا ٦میلیون سال قبل طَی انتخاب طبیعی ما از شامپانزه ها جدا شدیم،،و تفاوت ژنتیکی بین ما و آنها به طور واضح در ١٩ ژن هست و البته همراه تفاوت های دیگری،در واقع ما جدا از بقیه موجودات زمین نیستیم و یکدفعه به وجود نیامدیم....


"حیوانات نمی تونند مرگ را درک کنند ولی سوگ رو آره"

این مثله من رو به این فکر برد که احتمالا وقتی انسان هوشمند متوجه نابودیش توسط مرگ شده  و قدرت برنامه ریزی غیر غریزی برای آینده رو هم داشته،خوب دلش مَی خواسته خودش رو از این شرایط نجات بده و مَی خواسته همیشه وجود داشته باشه.....

خواه ناخواه دچار یک مکانیسم دفاعی شده در برابر ترس از نابودی(ترسی که زایده هوشش بوده) و برای خود زندگی بعد  از مرگ رو تصور کرده....

به قبرهایی با جسد های مومیایی و دفن طلاء  و غیره  فکر مَی کنم و به الاهه هایی که نشان از زندگی ابدی داشتن  فکر مَی کنم.

به تغییر باورها به خدای واحد   و شکل گیری خدایی به شکل امروزی ( در برابر به الاهه های گذشته)که توسط انسان هایی باهوش تر و با درک بیشتری ایجاد شده فکر می کنم و یقین دارم این خودش نشان دهنده تکامل هوش انسانهاست...



از طرفی مَی بینم  امروزه خیلی بیشتر از قبل  و به خصوص در بین دانشمندان افرادی وجود دارند که به این باور رسیدن  که اعتقادات ماورالطبیعه نشان دهنده تغییر فکر و بینش انسان بوده در واقع انسان درک مَی کرده که همه چیز رو نمی  تونه بفهمه و برای همین سعی در پیدا کردن پاسخ هایی برای خود بوده و از تخلیش در این زمینه استفاده مَی کرده و در برابر طبیعتی که نابودش مَی کرده نیروی ماوراطبیعه تصور کرده(در واقع ماورالطبیعه وجود نداره و زایده ذهن انسانه)

همین انسان ها که خودشون اعتقاد به هیچ یک از علوم ماورالطبیعه ندارند  "آتئیسم ها"باز تمایل به جاوید بودن را دارند اما پاسخ این نیاز رو غیر واقع نمی دهند،بلکه با تخیل خودشون واز طریق پیشرفت علم در حال پژوهش برای جاودانه کردن انسان به شکل جسمانیش و یا فقط مغز و ذهنش هستند.....


با این أوصاف بهتره اگر طبیعت رو نشناختیم راحت بگوییم" نمی دانم"اما برایش اسم ماورالطبیعه نگذاریم تا خیالمان راحت شود!

و همچنین باید تلاش برای شناخت هستی کنیم و جهان را طور دیگری بسازیم....



  • Nirvana Atela

نمی گویم این رویا راست بود

شاید خطای خطا بود!

ولی یقین دارم

همین رویا

گوشه ای از ذهن مرا کشت

و نقابی بر تصویر من در آینه انداخت

و حسرتی باقی گذاشت 

که هی بگویم:

ای کاش لحظه ای که ذهنم هوایش

این رویا بود،نخوابیده بودم....


و ای کاش

ای کاش

.

.

.






  • Nirvana Atela

نوع تفکرم خیلی عوض شده و أصلی ترین عاملش،علم بوده و جایگاهی که هستم(خواسته و ناخواسته با مسائلی آشنا شدم که در گذشته در نگاه من پر رنگ نبود.)

این تغییر تفکرم روی زندگی ام(شخصی و اجتماعیم)اثر گذاشته.

به نظر من زندگی هر کس پنجاه درصدش زندگی شخیصیشه و پنجاه درصدش هم نوع تعاملش با اجتماع...

پس زندگی اجتماعی و کار به  اندازه زندگی شخصی مهمه.

(به هر حال ما از دل اجتماع  برآمدیم  و خانه دوم ما یک خانه جمعی هست..)




حالا

فکر مَی کنم باید یک هدف مهم تو زندگی برای خودم داشته باشم یک هدفی که بتونه روی اجتماع تاثیر بسزایی داشته باشه،هدفی که زندگی شخصیم نتونه روش تاثیر منفی بزاره...یک هدفی که تا لحظه مرگم بتونه بهم امید بده

من این هدف رو پیدا کردم چیزی شبیه رویاهای کودکیم......




  • Nirvana Atela