عشق اصیل ۱۲
روزگار در حال گذره و اون چیزی که الان از این عشق در من وجود داره اینه:حس درونیم که با تمام وجود باورش کرده و عقلانیتم که ردش نمی کنه اما می دونه این عشق متعلق به زندگی یا هستی هست و نه من!(در واقع من هم بخش کوچکی از این عشق هستم).
این عشق رنگ و بوی زندگی رو در خودش داره چونکه تضادها رو در کنار هم قرار داده و تعادل ایجاد کرده.
تعادلی که نمی گذاره من کاملا در این عشق غرق بشوم و همچنین نمی گذاره که کاملا فراموش یا ردش کنم.....
چون اگر درش غرق بشوم تعادل زندگی ام بهم می خوره و در نهایت مانع این میشه که راه خودم در زندگی پیدا کنم و بتونم هر چیزی که قابل لمس باشه رو لمس کنم.
تعادلی که نمی گذاره که این عشق رو فراموش کنم و یا اینکه انکارش کنم چون به هر حال بخشی از هویت منه .
این عشق اتفاقی هست که باید در زندگی می افتاده،اتفاقی که در اون ،اوج لطافت و پاکی و زیبایی رو می شه دید!
اتفاقی که طبع شعر من رو زنده نگه می داره و در لحظات سخت و اضطراب انگیز و سردرگمی من ،می تونه همراه خوبی باشه که به من آرامش بده....
من تو را آنگونه دوست دارم
که هیچ کسی را دوست ندارم!
من تو را آنگونه دوست دارم
که هیچ کسی تو را آنگونه دوست ندارد!
ببین اشتیاق من به این عشق،آنگونه بی شکل هست
که در درک ما از زندگی نمی گنجد!
ببین چه هنرمند هست خالق این نقش
که عقل و خیال را از جنس عشق به هم تنیده است!
من تو را آنگونه دوست دارم
که بی مانندترین قطعه موسیقی را از نوت اش نواخته ام!
ببین که من از این عشق هنرمند شده ام!
- ۰۱/۱۱/۱۴