گذر زمان تن را بخشکاند
و گاهی ذهن را
هر چه را زندگی نشانمان داد
"فراموشی"با خود ببرد
به جز
آنچه را که با عمق احساس ساخته ایم!
چون
تافته جدا بافته،می داند
به آسانی نبرد!!
"ای تافته جدا بافته من"
هر شب، تو را تکرار می کنم
که تا همیشه در عمق من بمانی
گر تنم هم خاک شد
تو تنها نشان من باشی!
"ای تافته جدا بافته من"
هر روز،گذری نو از تو
به سوی خودم ،دارم
گذری که نهایت نفس های
مرا می نوازد!
"ای تافته جدا بافته من"
تو هم:
مرا!
آرزوهایم را!
و زندگیم را!
در عمق وجودت نگه دار
مثل گلی...
و گاهی با یادی و دعایی
آبش بده!
میدانم که از درک خارج هست
ولی سرشت سرنوشت من،اینگونه هست.....