عشق اصیل 14
آدم که بزرگ تر میشه,مشکلاتش بزرگ تر و دلخوشی هاش کوچک تر میشه.
هی بدست میاری ولی سیر نمی شی.
بین تمام ناملایمات زندگی همش دنبال پیدا کردن آرامش هستی.
اگر اعتقادات مذهبی داشته باشی یه قبله ای پیدا می کنی و با راز ونیاز و اشک ریختن,خودت رو آروم می کنی.
اگر اعتقادات معنوی داشته باشی کنجی از عرفان رو پیدا می کنی تا به آرامش برسی.
ولی اگر هیچ کدوم از اینها رو نداشته باشی اوضاع برات سخت تره و باید خود زندگی دست به کار بشه و به تو عطیه ای رو بده که بشه کنج خلوتت.......
من هم از آدم های هستم که زندگی اینچنین عطیه ای رو به من داد....
عطیه ای از جنس "عشق"
"عشق" برای من تجربه بی حد و مرز شدن و رسیدن به وحدت و یگانگی حیات بود.
"عشق" برای من هوشیاری کامل در حالتی از ناهشیاری بود.
(برای اینکه از پس زندگی بر بیام فکر می کنم بخشی از مغز و احساسم که به"عشق" تعلق داره رو باید پرورش بدهم.)
چیزی که درباره عشق تجربه کردم این هست که:
"عشق" تجربه ای هست که زمان رو به خواب می بره و مکان رو بی معنا می کنه.
و معشوق در اون تنها یک واسطه می شه تا عاشق بتونه باهاش ذات حیات رو تجربه کنه.
و برای درکش هوشیاری با ناهوشیاری آمیخته میشه و جایی بین خواب و بیداری یا خلسه, وجود انسان بی حد و مرز میشه و با عبور از عشق با ذات هستی یگانه میشه.
"ذات هستی" بی شکل و بی نوره و تاریکه
و بی نهایتیه که نهایت تمام زندگیه.
عشق اول می کند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات
عشق چون در سینه ات مأوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند
میشوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود
زنده دلها میشوند از عشق، مست
مرده دل کی عشق را آرد به دست
عشق را با نیستی سودا بود
تا تو هستی، عشق کی پیدا بود
- ۰۲/۰۲/۲۸