عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

مشخصات بلاگ

گاهی وقت ها،اتفاقی در زندگی پیش می آید که به ظاهر زندگیمون خیلی اثر نداره اما در باطن زندگیمون خیلی موثر است.من چیزی را یافتم که مطمئنم "اصل"هست."اصلی"که هر بار گذشتم از کنارش،اما باز رو به روی من ظاهر شد (این اصل را من کم کم و به ترتیب تعریف می کنم )

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

نه روی بومی،  نقشی می کشم
و نه  نوتی  را نوازش می کنم
من فقط
می نشینم و خیره وار
پرواز قاصدکها را تماشا می کنم
و در ذهنم
به اوج گرفتنشان،حال و هوایی می دهم

می گویی از احساس خالیم!!

خالیم!!!!
اما من تهی 
گاه با نقش و نوتی،خودم را پر می کنم
وگاه بی هیچ حسی،احساسی را خلق می کنم!

می گویی هر چه را در خودت حل می کنی!!
اما
هنر را نمی توانی!
چون هنر،مسئله نیست

می گویم:آری هنر،مسئله نیست
ولی من با حل مسئله ها
هنر می کنم!
  • Nirvana Atela
فکر می کردم همه چیز گم بود!!
ولی انگار هر چیز عیان
از چشمان ترسان من پنهان بود!!

هر زمان که به عقب بر می گردم،پشت سرم راهی رو می بینم که پیچیده بوده،پیچیدگی که حاصل درک من بوده.....
اندک اندک نگاه من به زندگی تغییر می کنه،تغییراتی که گاهی تاثیر عمیقی روی زندگی من میزاره!
حالا فکر می کنم مهم ترین چیزها تو زندگی آدم  تنها چیزهایی هستن که روی زندگیش، تاثیری بیرونی درستی رو داشته باشن....

معلوم نیست که همیشه  ما درست فکر می کنیم یا نه؟!
مغز انسان گاهی خطا می کنه!
مثلا گاهی در اولین خاطراتی که  ثبت می کنه ممکنه:یک احساس رو به یک تصویر نامربوط گره بزنه و ما خاطره ای رو از کودکی (سال های اول)به یاد بیاوریم که اصلا وجود نداره!
کل زندگی ما همینه(بینش ما،آموزه ها ی ما،گاهی درکی رو در ما ایجاد می کنند که ممکنه  خیلی هم درست نباشه.

در واقع اگر  ما آموزه ها و بینشمون رو تغییر بدیم ،درکمون هم تغییر می کنه


گاهی عصبی می شم وقتی می بینم چقدر اعقایدی که از کودکی به ذهنم تزریق شده بود روی زندگیم تاثیر گذاشته،تاثیراتی که دوست ندارمشون

اما بعدش به این فکر می کنم که ممکن بود من تا همیشه با اون اعقاید زندگی کنم وباید از این خوشحال باشم که تونستم به خودم حق انتخاب دوباره تو زندگی بدهم برای اندیشیدن.........

هر قدر که شناخت من از ارگانی به نام "مغز "بیشتر میشه 
همون قدر نگاه من به زندگی و تمام اعتقاداتم داره عوض میشه!

انسان همیشه به اندیشیدن علاقه داشته اما جاهایی رو که براش قابل درک نبوده با افسانه پر می  کرده!

(١٠٠٠افسانه که  شده عقاید میلیون ها انسان برای هزاران سال....)


یکی از چیزهایی که از بچگی یاد گرفته بودم  که جزو مهم ترین سوال های زندگیم باشه این هست"از کجا آمده ام و به کجا می روم"؟
برای من این سوال الان حکم افسانه رو داره،یعنی چون بشر نمی تونست همه چیز درک کنه پس این سوال رو ساخت...!
و افسانه هایی دیگر مثل:زندگی قبل از تولد و بعد از مرگ و روح(همش حاصل این بود انسان نمی تونست همه چیز رو درک کنه و به این نداستن قانع نمی شده پس چیزی رو در ذهنش می ساخته که بتونه عطش درونیش رو سیراب کنه!)
اینگونه سیراب شدن تا مرحله ای برای بشریت حتی سودمند بوده!

قطعا خیلی ها مثل من فکر نمی کنند،اما مهم نیست این مثله!
تنها چیزی که واقعا مهمه  برای من،اون هم این هست که اینگونه اندیشیدن  به من حس بهتری می ده و انگیزه بیشتری جهت یاد گیری ...

شناخت علوم مثل کارایی مغز و فیزیک و ریاضی و طبیعت 
می تونه کمک کنه که درک ما و در نهایت درک تمام بشریت بیشتر شه و واقعیت،اونطوری که قابل لمسه بتونه جای افسانه رو بگیره!

و این راه خیلی طولانیه.......

در واقع با تغییر درک انسانها نیاز و سوال های زندگیشون ،تغییر می کنه!
  • Nirvana Atela