دل سوخته
يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۲۸ ق.ظ
خواب را در چشمانم می کشد دلی که هر لخظه دارد می سوزد.من که شده ام؟!!!کسی که در سینه اش انگار خنجری می زنند و زخم در پی زخم،روی پاهایش می ایستد ولی بدون قلب.وای من این تاب را ندارم چون این عشق نه احساس هست و نه درد،این عشق ورای من هست.اگر خیال مرگ را بر خودم حرام نکرده بودم،لحظه به لحظه آرزویم می شد،آخر آنچه که در سینه ام هست از من فراتر است و من تاب ندارم.من تنهای تنها در خود دارم می شکنم
- ۹۵/۰۴/۲۷