عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

مشخصات بلاگ

گاهی وقت ها،اتفاقی در زندگی پیش می آید که به ظاهر زندگیمون خیلی اثر نداره اما در باطن زندگیمون خیلی موثر است.من چیزی را یافتم که مطمئنم "اصل"هست."اصلی"که هر بار گذشتم از کنارش،اما باز رو به روی من ظاهر شد (این اصل را من کم کم و به ترتیب تعریف می کنم )

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

روح و تناسخ و مرگ

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۹ ق.ظ
الان خیلی دارم گذشته هام رو مرور می کنم بیشترحدود١٠-١٢سال قبل رو که فکر می کنم خیلی چیزهای مهم زندگیم رو از اون موقعه دارم،من تجربه هایی کردم که هیچ وقت به گوشم هم نخورده بود که همش رو مدیون "عشق"هستم....همش دلم می خواد در اون زمان بمونم ١٠-١١سال قبل،و این موندن یک جور ایستایی نیست برای من.من احساس می کنم مفهوم زمان یعنی گذشته و حال و آینده برایم کم رنگ تر شده و مرور می کنم چون می خواهم برخی چیز ها رو زنده کنم.درست همون موقع من تونستم روح هم درک کنم.یادم می آید اون موقع یکی از نزدیکانم بر اثر مرگ ناگهانی فوت کرد بود.یک شب در حالی که از کسی عصابی بود اومد به خوابم وگله می کرد،دقیقا احساس کردم یک لحظه روحش به روحم وصل شد و از این اتصال یک حالت ترس در من ایجاد شد و از خواب پریدم،اندکی بعد از بیداری روحش هنوز به روحم وصل بود ولی من از شدت ترس روحم را جدا کردم(این اولین تجربه درک روح برای من بود).یک  بار دیگه هم این اتفاق برام افتاد ولی این بار با یک آدم زنده بود،و اون هم روح تو بود و باز برای من این اتصال در حالت خواب رخ داد و من با ترس از خواب پریدم و روحم رو از روحت جدا کردم. اما چه جوری جدا می کردم رو نمی دونم؟!!اینکه روح چیه؟!خوب هیچ چیز. ظاهری نداره نه صدا و نه تصویر و هیچ چیز....و اینکه من چه درکی از روح کردم قطعا خودم هم نمی تونم بیانش کنم.اما درک من هم همین بود که روح یک وجود کاملا مستقل هست..أما اون حالتی که درش با ذات اصیل یگانه شدم و قبلا بهش فقط آگاهی کامل می گفتم و از وقتی اینجا شروع به نوشتن کردم متوجه شدم که کل هستی بود قطعا خیلی فراتر از روح بود...مرگ! می دونی من هیچ وقت قبرستون نمی رم و اما اگر پیش بیاد از کنارش عبور کنم خیلی احساس آرامش به هم دست میده و مرده ها خیلی آرامم می کنم.من مرگ رو دوست دارم،اما دوست ندارم زود بمیرم دو دلیل داره١- دلیلش اینکه من خودخواه نیستم٢-اینکه تازه بهش رسیدم که تناسخ وجود دارد و من بعد از مرگ مثل الان احتمالا یک وجود مستقل روحی نیستم روحم مثل جسمم که ممکنه در ١٠٠٠وجود قرار بگیره،قرار خواهد گرفت.یعنی روحم هم مثل جسمم باز در چرخه طبیعت هست  و اگر الان که فرصت مستقل بودن رو دارم ذره ذره جسم و روحم رو به وسیله عشق رقیق تر نکنم و روح و جسمم رو در حالی که سخت تره به طبیعت پس بدهم به آرامش نمی رسم چرا که تکاپوی زیادی در هزاران وجود دیگر باید داشته باشم برای یگانگی با ذات اصیل.جهان انقدر به هم پیوسته هست که راه و روش ما رو خیلی از موجوداتی که حتی ذره ای کوچک از جسم و روح ما در وجود آنها قرار خواهد گرفت،اثر خواهد گذاشت.اتفاقی که برای من افتاد حاصل تکاپوی هزاران انسان بود که رقت قلب پیدا کرده بودند،همونها که ذره ای از جسم و روحشون در من وجود داره.و من هم اسم این رو تناسخ می گذارم؛هر انسان حاصل هزاران وجود قبل خودش هست و تبدیل به هزاران وجود بعد خودش می شود، هم روحی و هم جسمی.
  • Nirvana Atela

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی