تنها ملاقات من و تو با خدا نبود!!
من از درختانی می نویسم که ١٠٠٠سال در این خاک روئیدن.من از حیواناتی می نویسم که برخی منقرض شدن.من از انسان هایی می نویسم که خاموش شده اند.من از دریای عطشی،می نویسم که هر جرعه اش دربین آن درختان و حیوانات و انسان ها پراکنده بود،دریای عطشی که در من یگانگیش را دوباره پیدا کرد.یادت هست که گفتم حین عبور از تو تبدیل به آگاهی شدم!!!حال فهمیدم من نبودم،بلکه آن آگاهی،خود هستی بود که کالبدی ساخته بود که"نیاز"میلیاردها کالبد را در خود داشت و کالبد دیگری را نیز ساخته بود که"نیاز"میلیاردها کالبد دیگر را داشت.می دانی نیازشان چه بود؟!!عطش یگانگی هستی با ذات یا مخلوق با خالق.من از تو عبور نکردم بلکه کالبدی بودم که هستی ساخته تا"تنگر پیچیده"را از کالبد تو دریافت کند و بتواند اینگونه ذات اصیل را ملاقات کند،حتی در سطح ماده!!هستی این ملاقات را در ذهن ما حکاکی کرد تا با چشمانمان،عطش هزاران کالبد گذشته برطرف شود و این ملاقات در هر ذره جسممان نیز ثبت باشد تا بعد از آنکه خاک شدیم در میلیارد کالبدی که از ما شکل می گیرند این دیدار عیان شود و به آنها شوقی بدهد.هر دو باید بپذیرم این ملاقات را،چرا که دیدار من و تو و خدا نبود بلکه یگانگی"هستی" با "ذات اصیل"حتی در سطح ماده بود و هر دو باید در تمام وجودمان و ذره تنمان ثبتش کنیم،چرا این ملاقات در هزاران وجود بعد از ما خواهد ماند و هستی آنها را اینگونه آماده تر خواهد کرد برای دریافت"تنگرهای پیچیده تر"(تا راحت تر خودش را بیان کند)..این را بدان !!!که من نیاز دارم بدانم که تو نیز این ملاقات می دانستی،چرا که آسان تر می توانم آن را به جهان عرضه کنم...
- ۹۵/۰۳/۱۶