عشق اصیل ۹
کم کم دارم تغییر می کنم.
اضطراب های ذهنی ام داره تبدیل به سکوت و نوعی از اعتماد به هستی،می شه.
گوشه ای از ذهن و قلبم که متعلق به این عشق بود داره بزرگ تر می شه.
من این راه رو دوباره شروع کردم برای اینکه بتونم تسلط بیشتری به زندگیم پیدا کنم و قوی تر باشم اما در راه ملاقات مجدد این عشق،فهمیدم بهترین سرنوشت برای من این خواهد بود که بگذارم این عشق بر من و زندگی ام تسلط پیدا کنه.
من تمام رنج های این عشق رو پذیرفتم (چرا که رنج برای عشق توازن میاره.)
حالا آرزوم این هست روز به روز بیشتر شبیه این عشق شوم و همه سرنوشتم رو به زندگی سپردم تا مسیر این عشق رو برای من هموارتر کنه.
من حتی این عشق رو در جسمم هم تجربه می کنم،گاهی حس عجیبی به قلبم و پیشونی ام می آید که می تونم لمسش کنم.(چقدر زیباست که قلب و ذهنم همزمان از این عشق سرشار میشه.)
ایمان جدیدی که از دل تمام تردیدهای من شکل گرفته در حال بزرگ شدنه.ایمانی که امیدوارم روزی برای من تبدیل به یقین بشه.
- ۰۱/۰۹/۰۶