اوج بودنت
يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۷:۰۰ ب.ظ
می دانی
اندک زمانیست
که رویایی، جانم را سوزانده
رویایی که با آشکار شدنش
هق هق گریه هایم
عرش خدا را شکست!
این حقیقت من است؟!
حقیقت توست؟!
این راه من هست؟!
راه توست؟!
یا زجری هست که سزای من است؟!
در میان این آتش
به هر طرف می روم
راه من سوختن است!!!
جان من،
"نیست شدن "نیازش بود
اما در هوای تو
همچو خود تو
"هست شدن"
سرنوشتش شد
گاه دلم آرزوی مرگ می کند
اما در مرگ من
برای سرنوشتم
نه پایانی است و نه آغازی...!
هر چه ز غیر خاک دیدم
در این خاک هم هست
هر چه در فردا یافتم
امروز هم هست
راستی رویای من،رویا نبود
غالبی داشت
نه خیلی نزدیک
و نه خیلی دور ز ماده
فهم من شکلی داشت
بی شکل....
مانده بودم
بگویم یا نه!!
حال سربسته می گویم:
بهترین دوست من
در افق روحت
آنقدر خدا رو التماس کن
تا در رویا
یا لطافتی از جنس آن
این "اوج بودنت"را نشانت دهد
نمی گویم
در پس این پرده دری،جنون نیست
ولی خیالت راحت
در طالع ما،مجنون نیست!
- ۹۵/۰۶/۱۴