عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

عشق اصیل

زندگی تنها زمینی است که در آن بذر عشق ما شکوفه می دهد

مشخصات بلاگ

گاهی وقت ها،اتفاقی در زندگی پیش می آید که به ظاهر زندگیمون خیلی اثر نداره اما در باطن زندگیمون خیلی موثر است.من چیزی را یافتم که مطمئنم "اصل"هست."اصلی"که هر بار گذشتم از کنارش،اما باز رو به روی من ظاهر شد (این اصل را من کم کم و به ترتیب تعریف می کنم )

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۳۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

چند ماه قبل می خواستم به کسی قرضش بدهم اما اون یادش رفت ببره،٥-٦سال قبل وقتی به یک کتاب فروشی رفتم به من معرفی شده بود،برام عجیب بود کتابی به این قطوری ولی خیلی ارزون!!همون موقعه خوندمش ولی دیگه چیزهای کمی ازش یادم بود،چند روز قبل یکدفعه به ذهنم افتاد حتما دلیلی داشت که یادش رفت ببره،دوباره شروع کردم بخوندنش.خواندن این کتاب یکم اولش ناراحتم کرد آخه من با اینکه این کتاب رو خونده بودم و حتی قبل خوندن این کتاب می دانستم که  راه "بودنم"رو از مطلق، بالاترین سطح هستی گرفته ام اما درست یک جایی به سرنوشتی که ستاره ها برام(سطحی بالاتر از این سطح مادی  ما اما پایین تر از مطلق)رقم زده بودند،قانع شدم  و با اینکه من "بودن"مطلق رو تجربه کرده بودم اما با دریافت کردن در سطح"روح"احساس بی نیازی کردم و به خواب رفتم.در این کتاب جهان ها رو اینطور تقسیم کرده:١-زمین و ماه٢-همه سیاره ها٣-خورشید٤-همه خورشید ها(ستاره ها)٥-همه دنیاها٦-مطلق،این جهان ها به ترتیب لطیف تر می شوند.نمی دونم این تقصیم بندی درست هست یا نه؟!اما برای من که اون موقع این تقصیم بندی در ذهنم بود، وقتی در رویا سرنوشتم را بر اساس ستاره ها دیدم و پذیرفتمش،در حالی که سال ها قبلش سرنوشتی رو از مطلق گرفته بودم،قطعا یک پذیرش اشتباه بوده و یک جور به خواب رفتن.توکل؟!خیلی زیاد به این کلام تکیه می کنیم.توکل چیه؟!اگر ما جهان ها رو به٦-٧سطح تقسیم کنیم و هر جهان پایینی زمخت تر از جهان بالایی باشه پس توکل هم بسته به این جهان ها متفاوته.توکلی که اکثرا ما منظورمون هست بیشتر در سطح جهان زمینی هست که بر خلاف انتظار، بر اثر تصادفات صورت می گیره و نه خواست خدا!!!چرا که بر اساس همین تقسیم بندی "معرفت"و "سطح بودن"هم متفاوت می شه.وقتی ما فقط سطح بودن ماده رو داشته باشیم،معرفت و توکل ما هم فقط مادی هست،مگر زمانی که پیش بیاد که توکل بتونه "سطح بودن" را بالاتر ببره،یعنی به جای اینکه به چیزی برسیم،یک چیزی بشویم. توکل به مطلق ؟!زمانی هست که "بودن مطلق"و"معرفت مطلق"یا خواسته شه و یا ایجاد بشه و در این مرحله توکل به معنای خواستن نیست چرا که "اراده"است یعنی در این مرحله نوع اختیار خود انسان عوض می شه و تنها به عنوان معرفت،همه چی به ظرافت اعمالش بستگی داره و اگر این معرفت مطلق موازی با بودن مطلق قرار بگیره دیگه به ظرافت کارانسان هم نیاز نیست چرا که بودن در مطلق(بالاترین سطح وجود)همان یگانگی با ذات اصیل هست و و در این مرحله خواست و عمل ،انسان همان خواست و عمل خداست...

  • Nirvana Atela

تفاوت معرفت با بودن؟!! اول اینکه هر دو اینها سطح های متفاوتی دارند ،معرفت همان علم و دانستن هست و برای همیشه در ذهن باقی می ماند اما "بودن"،همان وارد شدن معرفت به زندگی انسان هاست.بودن نوعی تغییر محسوب می شه،رفتار متفاوت،نیاز متفاوت،عمل متفاوت.ولی بودن فقط همین ها نیست!درست یادمه اتفاقی که برای من افتاد هم شامل معرفت بود و هم شامل بودن.معرفت و  بودنم نه در سطح جسمم و نه در سطح روحم بلکه در سطح کل هستی بود.بودن چیزی هست که هستیم،معرفت چیزی هست که می دونیم.معرفت با یک بار درک کردن باقی می ماند اما "بودن"نه !!!چون ممکن است پایین بیاد و در واقع معرفت مثل دستوری می مونه که گرفته می شود ولی بودن،عمل بر اساس آن دستور هست که تدوام می طلبد.من اون معرفت رو همیشه بعد از اون اتفاق در خودم داشتم ولی آن"بودن" رو نه و حال باید بر اساس اون معرفت کم کم بودنم رو بالاتر ببرم.انسان با اعمال درست به بودن بالاتر نمی رسد، مگر خیلی سخت اما با  بالاتر رفتن سطح "بودن"،اعمال هم درست تر می شود.رشد "بودن"؛وجود هزارگانه را کم کم یگانه می کند و اعمال هزارگانه (رفتار هزاران شخصیت در وجود یک انسان)را هم یگانه(رفتار بر اساس ناب ترین شخصیت)می کند.و در این راه  اولین لزوم این است که انسان با تمام وجود بخواهد....

  • Nirvana Atela