جاودانگی
پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ب.ظ
چند ماهی هست که دوباره نگاه من به همه چیز از جمله خودم تغییر کرده،تغییری که اوایلش برام کمی سخت بود،هر چند کمکم کرد ارتباط ساده تر و لذت بخش تری رو با زندگی برقرار کنم.
(ارتباطی که یک جایی می تونست برام هولناک بشه.)
نگاه من این بار به زندگی سطحی تر شده بود.
انسان این موجود باهوش طبیعت؟!!!
این بار هم شبیه قبل می شناختمش اما ارزشی که بهش می دادم کم تر شده بود.
به خودم همش می گفتم "بین تمام موجوداتی که اطرافم می بینم،انسان موجودی هست که فقط سیم کشی بیشتری داره و چیز خاص تری نیست"
نه روح کامل تر
و نه ماندگاری ابدی
ونه.......
هر چند این دید باعث شده بود هیچ چیز رو زیاد جدی نگیرم و آرامش درونم بیشتر شه اما عذابم هم می داد به هرحال تمام موجودات احتیاجاتی دارند و این موجود پیچیده تر،کمی احتیاج بیشتری هم داشت،این احتیاج مثل هر فکر و غریزه ای در مغز، شکل می گیره و من اسمش را ،احتیاج مادی می گذارم(چون مغز ماده هست) و آن نیاز به "جاودانگی "هست.
به اعتقادات انسان ها نگاه می کردم به خصوص اعتقادات مذهبی و عرفانیشون و حسرت می خوردم چون می تونستند پاسخی به این احتیاجشون بدهند اما من نمی تونستم،چون دیگه نوع تفکرم تغییر کرده بود و این بار دنبال راه جدیدتری بودم که بتونم این نیاز رو پاسخ بدهم و این ممکن بود که هیچ پاسخی هم پیدا نکنم!.........
- ۹۵/۱۰/۲۳