امروز من
سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۴۷ ب.ظ
نززیک طلوع
فکرهایم را در جوی زمان شستم
دم ظهر
زیر پهنای آفتاب گذاشتم
نزدیک غروب
فکری فوران کرد
از آن سوزش تابناک
و گفت
آدمی با موریانه فرقی نداشت
منتهی
هستی در آدم،چیز دیگری را نشان می داد
چیز دیگری
که نه در موریانه بود
نه آفتاب
ونه....
پس پرده شب
بادی وزید
و گردبادی شد
هر چه باور داشتم
را با خود برد
و من تهی ز باورها
در رویای آن یک فکر
به خواب رفتم
- ۹۵/۱۰/۲۱